مرغگیر. [ م ُ ] ( نف مرکب ) شکارکننده مرغ. صیاد مرغ. گیرنده مرغ : ز آنکه صیادآورد بانگ صفیر تا فریبد مرغ را آن مرغگیر.مولوی.
جملاتی از کاربرد کلمه مرغ گیر
ای مرغ گیر دام نهانی نهادهای بر روی دام شعر دخانی نهادهای
قوله تعالی: وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ گفت ابراهیم رَبِّ خداوند من أَرِنِی با من نمای کَیْفَ تُحْیِ الْمَوْتی که مرده چون زنده کنی؟ قالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ نه ایمان آورده قالَ بَلی ابراهیم گفت آری ایمان آوردهام، وَ لکِنْ لِیَطْمَئِنَّ قَلْبِی لکن تا دمل آرمیده شود و بدیدار چشم یقین افزاید قالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّیْرِ اللَّه گفت پس شو چهار مرغ گیر فَصُرْهُنَّ إِلَیْکَ آن را بکش و پاره پاره کن و با خود آر سرهای آن ثُمَّ اجْعَلْ عَلی کُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءاً آن گه بر سر هر کوهی پاره از آن آمیخته در هم بنه ثُمَّ ادْعُهُنَّ آن گه ایشان را خوان یَأْتِینَکَ سَعْیاً تا بتو آیند بشتاب وَ اعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ (۲۶۰) بدانک خدای تواناست دانا.