مرغ وار

معنی کلمه مرغ وار در لغت نامه دهخدا

مرغ وار. [ م ُ ] ( ص مرکب ، ق مرکب ) چون مرغ. بسان مرغ. مانند مرغ. مرغ مانند :
می پرم مرغ وار گرد جهان
هیچ جا آشیان نمی یابم.خاقانی.خاطر تو مرغ وار هست به پرواز عقل
یافته هر صبحدم دانه ٔاهل ثواب.خاقانی.ز مرغ و بره روی رنگین بساط
برآورده پر مرغ وار از نشاط.نظامی.

جملاتی از کاربرد کلمه مرغ وار

مبادا فغان سرکنی مرغ وار برهنه کنی سر خراشی عذار
دلی را کز هوا جستن چو مرغ اندر هوا یابی به حاصل مرغ وار او را بر آتش گَردنا یابی
به رفتن برآورده پر مرغ وار همی ره به سینه خزیده چو مار
می‌پرم مرغ وار گرد جهان هیچ جا آشیان نمی‌یابم
خاطر تو مرغ وار هست به پرواز عقل یافته هر صبح دم دانهٔ اهل ثواب
از سموم خشم او نرهد بجان بدخواه او گر بپرد مرغ وار و بر پرن گیرد قرار
دل، مرغ وار در طلب دانه می شتافت تن باد وار در قدم عشق می دوید