مرصوده

معنی کلمه مرصوده در لغت نامه دهخدا

( مرصودة ) مرصودة. [ م َ دَ ] ( ع ص ) مؤنث مرصود، نعت مفعولی از رصد. رجوع به رصد و مرصود شود. || از رصد معلوم کرده شده. ( غیاث ) ( آنندراج ). || چشم داشته شده. ( ناظم الاطباء ). || أرض مرصودة؛ زمین که رصدة یعنی یک بار باران بدان رسیده باشد، و فعل آن مجهول به کار رود. ( از اقرب الموارد ). و رجوع به مرصود شود. || کواکب مرصودة؛ یکهزار و بیست و پنج ستاره ثوابت اند که اهل هیئت از قوانین رصدمعلوم کرده اند، و چهل و هشت صورت که بر فلک مرتسم است از آنها مرکبند. و دوازده صورت از آن چهل و هشت عبارتند از بروج دوازده گانه و در منطقةالبروج واقعند و بیست و یک صورت در جانب شمال منطقة البروج پانزده صورت در جانب جنوب آن. ( از غیاث ) ( از ناظم الاطباء ).

جملاتی از کاربرد کلمه مرصوده

نویسنده کتاب نفائس الفنون در مورد صورت فلکی هشتنبر (اژدها) نوشته است: «در جمله ثوابت کواکب او سی ویک اند و مجموع آن در نفس صورت واقع و در حوالی آن هیچ کوکبی از کواکب مرصوده نیست و عرب کوکبی را که بر زبان اوست رایض خوانند و چهار کوکب را که بر سرند عوائذ و در میانهٔ عوائذ ستارهٔ بسیار کوچکی باشد که آنرا ربع خوانند و بعضی رفد نیز گویند و دو ستارهٔ روشن را که در مؤخر او باشد ذئبین خوانند و دوی دگر را که پیش از ذئبین اند و روشنائی از ذئبین گیرند اظفار ذبات خوانند و ستاره ای که بر اصل ذنب اوست ذیخ خوانند و ذیخ به عربی کفتار پرمو است.»