معنی کلمه مرست در لغت نامه دهخدا
سرا و باغ چو بی کتخدای خواهد ماند
گل بنفشه مرست و سرا و باغ مرست.فرخی.
مرسة. [ م َ رَ س َ ] ( ع اِ ) رسن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). یک قطعه از مَرَس. ج ، مَرَس. جج ، اَمراس. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).