مردمال

معنی کلمه مردمال در لغت نامه دهخدا

مردمال. [ م َ ] ( نف مرکب ) مردکش. مردم آزار. خوارکننده مرد :
ای بسا مالیده مردان را به قهر
پیشت آمد روزگار مردمال.ناصرخسرو.

جملاتی از کاربرد کلمه مردمال

گردون شود چو بیشهٔ شیران مردمال از تیر چوبهاکه به عیوق بر شود
شیخ گفت آن مردمال بسیار داشت،در دلش افتاد کی تجارت کند، در کشتی نشسته بود، کشتی بشکست و مال و خواسته غرق شد و هرکه در آنجا بودند هلاک شدند و او بر لوحی از الواح کشتی بماند. بجزیرۀ افتاد خالی. شبی بر لب دریا نشسته بود برهنه و موی بالیده و جامها از وی رفته، این بیت می‌گفت: