معنی کلمه مردم گزای در لغت نامه دهخدا
مهره نگر گو مباش افعی مردم گزای
ناقه طلب گو مباش آهوی صحرانشین.خاقانی.همه آدمی خوار و مردم گزای
ندارد در این داوری مصر پای.نظامی.از من بگوی حاجی مردم گزای را
کو پوستین خلق به آزار می درد.سعدی.مکش بچه مار مردم گزای
چو کشتی در آن خانه دیگر مپای.سعدی.