مرداء. [ م َ ] ( ع ص ) دختر تابان رخسار. ( از منتهی الارب ). || زن که بر زانوی و فرجش موی نباشد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || درخت بی برگ. ( منتهی الارب ) ( دستور الاخوان ). خرمابن بی برگ. ( مهذب الاسماء ). || زمین بی نبات. ( مهذب الاسماء ). ریگستانی گسترده و بی گیاه. ( منتهی الارب ). ریگ هموار بی نبات. ( دستور الاخوان ). || مادیانی که گرداگرد سم وی موی نباشد. ( ناظم الاطباء ). ج ، مرادی. مرداء. [ م ُرَ ] ( ع ص ، اِ ) جمع مرید است. رجوع به مُرید شود.
جملاتی از کاربرد کلمه مرداء
لَ لَهَا ادْخُلِی الصَّرْحَ الصرح القصر و منه قوله: یا هامانُ ابْنِ لِی صَرْحاً ای قصرا، و قیل الصّرح عرصة الدّار و کل بناء عال من صخر او زجاج فهو صرح، و «اللجة» الضحضاح من الماء، و «الممرد» المملّس و سمّی الامرد لانّه املس الخدّین، و شجرة مرداء لیس علیها و رق، و ارض مرداء لیس فیها نبات. مفسّران گفتند چون بلقیس عزم رفتن کرد به نزدیک سلیمان جن با یکدیگر گفتند که اللَّه تعالی جن و انس و طیور و وحوش و باد مسخّر سلیمان کرده و این بلقیس ملکه سباست اگر سلیمان او را بزنی کند و از وی غلامی زاید ما هرگز از تسخیر و عبودیّت نرهیم.