مرحی

معنی کلمه مرحی در لغت نامه دهخدا

مرحی. [ م َ حا ] ( ع اِ ) میدان جنگ. ( ناظم الاطباء ). معظم الحرب. ( اقرب الموارد ). موضعی که در آن آسیاب جنگ به گردش درآید. ( از متن اللغة ). || ( ص ) تیرانداز. مَرحیّا. ( ناظم الاطباء ). مرد تیرانداز. ( منتهی الارب ). || ( صوت ) کلمه ترحیب. ( متن اللغة ). کلمه ای است که وقت بر هدف رسیدن تیر گویند، ضد بَرْحی ̍. || ( ص ، اِ ) ج ِ مَرِح. ( منتهی الارب ). رجوع به مَرِح شود. || آسیاکده. ( ملخص اللغات حسن خطیب کرمانی ، یادداشت مرحوم دهخدا ). سرآسیا. مطحن. آسیاخانه. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). || جای سنگ آسیا. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).
مرحی. [ م ُ ] ( ع ص ) آسیاگر. سازنده آسیا. مُرحّی. ( ناظم الاطباء ). رجوع به مُرَحّی شود.
مرحی. [ م ُ رَح ْ حی ] ( ع ص ) آسیاساز. ( مهذب الاسماء ). صانعالرحی. ( متن اللغة ). آسیاگر. || عامل آسیا. ( متن اللغة ). عامل الرحی. ( اقرب الموارد ). آسیابان.

جملاتی از کاربرد کلمه مرحی

در این دادگاه چهار عضو سازمان حزب‌الله لبنان (سلیم جمیل العیاش، اسد صبرا، حسن حبیب مرحی و حسن عنیسی) به اتهام طراحی ترور متهم اصلی بودند و نام ۲۱ نفر هم به عنوان همدست مطرح بود. مصطفی بدرالدین، فرمانده شاخه نظامی حزب‌الله که برنامه‌ریز اصلی ترور معرفی شده بود، چهار سال پیش کشته شد و اکنون از ردیف متهمان خارج شده است.
دادگاه بین‌المللی ویژه قتل رفیق حریری، در مرحله تجدیدنظر روز پنجشنبه ۲۶ خرداد ۱۴۰۱ دو تن از اعضای حزب‌الله لبنان به نام‌های حسن حبیب مرحی و حسین حسن عنیسی را به دلیل نقش آنها در ترور رفیق حریری و کشته شدن ۲۱ تن دیگر به حبس ابد محکوم کرد.
بدر شاکر السیاب در قصیده‌اش به نام مرحی غیلان، از ایشتار الهام گرفته‌است.