مرتقع

معنی کلمه مرتقع در لغت نامه دهخدا

مرتقع. [ م ُ ت َ ق ِ ]( ع ص ) پرواکننده. التفات نماینده. ( آنندراج ). متوجه و مشغول. آگاه و خبردار. ( ناظم الاطباء ). ماارتقع له و به ؛ ما اکترث له و لا بالی به. ( از اقرب الموارد ).

معنی کلمه مرتقع در فرهنگ فارسی

پروا کننده

جملاتی از کاربرد کلمه مرتقع

کرانهٔ مدیترانه و صحرای بزرگ آفریقا برجسته‌ترین ویژگی‌های طبیعی این کشور هستند. در لیبی چندین منطقه مرتقع دیده می‌شود اما در این کشور هیچ رشته‌کوه واقعی وجود ندارد به‌جز در کویر عمدتاً خالی جنوب در نزدیکی مرز با چاد، جایی که ارتفاع کوهستان تیبستی به بیش از ۲۲۰۰ متر می‌رسد.