مدیح خوان. [ م َ خوا / خا ] ( نف مرکب ) آنکه شعر مدحی خواند. ( فرهنگ فارسی معین ). مداح. مدحتگر : مدیح خوانش را بوستان سزد مجلس خطیب نامش را آسمان سزد منبر.مسعودسعد.او شاه سه بعد وچار ملت بر شاه مدیح خوان ببینم.خاقانی.
معنی کلمه مدیح خوان در فرهنگ فارسی
( صفت ) آنکه شعر مدحی خواند : مدیح خوانش را بوستان سزد مجلس خطیب نامش را آسمان سزد منبر . ( مسعود سعد . )
جملاتی از کاربرد کلمه مدیح خوان
سی سال شد که بنده بصف نعال تو بوده مدیح خوان تو بر تخت و مدح خواه
هر کس بقدر دستگه آورد تحفه یی دست مدیح خوان به در بی بها رسید