معنی کلمه مدود در لغت نامه دهخدا
مدود. [ م ُ ] ( ع اِ ) ج ِ مَدّ. رجوع به مَدّ شود.
مدود. [ م َ ] ( ع ص ) طعام کرم افتاده. ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). مُدَوَّد. ( از متن اللغة ).
مدود. [ م ُ دَوْ وَ ] ( ع ص ) کرمو. کرم زده. ( یادداشت مؤلف ).طعام کرم ناک. ( آنندراج ). طعام که کرم در آن پیدا شده است. مَدود. ( از متن اللغة ). رجوع به مدودة شود.
مدود. [ م ُ دَوْ وِ ] ( ع ص ) طعام کرم افتاده. ( ناظم الاطباء ). کرمو.کرم زده. ( یادداشت مؤلف ). || کودکی که بربانوج نشسته در هوا آمد و رفت کند. ( ناظم الاطباء ).