مدهوشی

معنی کلمه مدهوشی در لغت نامه دهخدا

مدهوشی. [ م َ ] ( حامص ) حیرانی. سرگردانی. تحیر.سرگشتگی. بیهوشی. ( ناظم الاطباء ). مدهوش گشتن. مدهوش بودن. حیرت. شیدائی. بی خودی. بی خویشتنی :
ز مدهوشی دلش حیران بمانده
در آن بازیچه سرگردان بمانده.نظامی.- مدهوشی کردن ؛ بی خویشتنی نمودن. شیدائی و بی قراری کردن :
به کنج خلوت پاکان و پارسایان آی
نظاره کن که چه مستی کنند و مدهوشی.سعدی.

معنی کلمه مدهوشی در دانشنامه عمومی

مدهوشی ( به هندی: Madhoshi ) یا مستی فیلمی محصول سال ۲۰۰۴ و به کارگردانی تنویر خان است. در این فیلم بازیگرانی همچون جان آبراهام، بیپاشا باسو، پریانشو چاترجی، ناینا دالیوال، شویتا تیواری، سودهانشو پاندی، دالی بیندرا ایفای نقش کرده اند.

جملاتی از کاربرد کلمه مدهوشی

ای که در طور ز بی‌حوصلگی مدهوشی دیده بگشای که عالم همگی دیدار است
علتی محمود را گشت آشکار شد ز مدهوشی سه روز و شب ز کار
مدام چون ز می عشق مست و مدهوشی بریز باده و درد سر خمار مکش
ز بیماری درد آز خفته چو مدهوشی به بستر باز خفته
باز دارد عشق در آغوش بیهوشی مرا غم مهیّا می‌کند اسباب مدهوشی مرا
و گر تیری به چشمش درنشستی ز مدهوشی مژه بر هم نبستی
نیست بیفایده این بیخودی و مدهوشی عقل را پخته کنم از سفر بیهوشی
ای صبوحی شعر تو آرد به هر مدهوش، هوش خاصه مدهوشی که گوید دارم از اشعار، عار
جامی چه سان به حال خود افتد که دمبدم هوشش برد غم تو و مدهوشی آورد
دهشت فزود فرط تجلی کلیم را آری جلال حق همه مدهوشی آورد