مدم
معنی کلمه مدم در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه مدم
رو همدم شمع گرد و گو صبح مدم شو مونس رود باش و گو روز مباش
دلا چندین مدم چون کار افتاد که همچون سر ترا بسیار افتاد
بدو گفت قلواد چندین مدم که هرگز ندیدی نهنگ دژم
این همه نام خدا بر خود مدم روح قدسم مریما از من مرم
عاشق یوسف نه ای عیب زلیخا مکن آتش غیرت مدم جان نزاری متاب
برو فسانه مخوان و فسون مدم بسیار کزین فسانه و افسون بسی مرا یاد است
آتش جور عدو بس، تو دگر باد مدم مستان آب کسی را که به کف نانی نیست
مسیحا گو مدم بر ما که ندهیم به عمر جاودانی یک زمان درد
باد در سبلت نااهل مدم گرچه نااهل خریدار دم است
به هوا مکش چو سحر علم به حیا فسون هوس مدم عدمی عدم عدمی عدم ز عدم چه پردهدری عبث