مدران. [ م ِ ] ( ع ص ) چرک آلوده. ( منتهی الارب ): ثوب مدران ؛ جامه آلوده به چرک و چرکین. ( ناظم الاطباء ) ( از متن اللغة ) . ج ، مدارین. || ظبی مدران ؛ آهوی درین خوار. ( منتهی الارب ). آهوئی که درین یعنی خرده علفهای خشکیده ٔپراکنده خورد. ( از متن اللغة ) ( از ناظم الاطباء ). || مرد چرکین و کثیرالدرن. ( از متن اللغة ). مدران. [ م ِ ] ( اِخ ) جایگاهی است در طریق تبوک از مدینه و موسوم است به ثنیة مدران. ( از معجم البلدان ). یکی از مساجد نبی است. ( منتهی الارب ). رجوع به ثنیة مدران شود.
معنی کلمه مدران در فرهنگ فارسی
یکی از مساجد نبی است
جملاتی از کاربرد کلمه مدران
مدوزان خرقه ما را مدران نشاید شیخ خرقه دوز ما را
پرده من مدران و در احسان بگشا شیشه دل مشکن قصه آن جام بگو
واعظ مدران چشم که ماگوش بچنگیم زاهد چه زنی نیش که پرورده نوشیم
پرده را ز خویشتن مدران سِر خود را بپوش خوش بنشین
کسی که نبودش این ذوق نگرود بصفی تو حلق خود مدران هیچ واعظ از فریاد