مددگاری
جملاتی از کاربرد کلمه مددگاری
سیدا را زهر خندش داغ دل شد کامیاب بخت اگر سازد مددگاری نمک دارو شود
دل براه غمت افتاد، خدا را، مددی که درین راه ثوابست مددگاری دل
چند مددگاری ظالم کنی وز مددش کسب مظالم کنی
رسم هستی که حجاب است میان من و دوست به مددگاری ساقی ز میان برگیرم
با تو بودیم چو تن همنفس جان یکچند زنده اکنون به مددگاری آن یکچندیم
گر مددگاری رسد از اخترا مسعود من امشب از لعل لبش راح روان خواهم کشید
چو یاران از در یاری درآیید درین کارم مددگاری نمایید
تا به مددگاری ایشان خرد پی به شناسایی مبدع برد