محنتی

معنی کلمه محنتی در لغت نامه دهخدا

محنتی. [ م ِ ن َ ] ( اِخ ) به نوشته امیر علیشیر نوایی در تذکره از شاعران روزگار او بوده است و این مطلع را از شعر او نقل کرده است :
بی رخت هر قطره خون بر سر مژگان مرا
مشعلی باشد فروزان در شب هجران مرا.( مجالس النفائس ص 84 ).
محنتی. [ م ِ ن َ ] ( اِخ ) اردبیلی است. سام میرزای صفوی درتذکره سامی می نویسد: از مردم اردبیل و از شاعران غیرمشهور است و این مطلع را هم از او نقل کرده است :
آه اگر از دل دمادم می کشم
آه اگر در خانه افتد آتشم.( تحفه سامی ص 145 ).

معنی کلمه محنتی در فرهنگ فارسی

اردبیلی است سام میرزای صفوی در تذکره سامی

جملاتی از کاربرد کلمه محنتی

بزرگتر ز سخن محنتی نمی بینم که نیست حاصل او جز که امتحان سخن
بدهر کامی بی محنتی میسر نیست بغیر قادر بیچون که خالق اشیاست
مرگ به زین زندگی، کاین زندگی هر دمی در محنتی می‌افکند
هر شب من و خیال تو و کنج محنتی تو با که ای و مونس و غمخوار کیستی
یک ره، اجازت کرمم ده ز بندگی تا محنتی ز صحبت او بر کسان نهم
نیسان چرا گهر نکند قطره مرا؟ کم محنتی ز تلخی دریا کشیده ام؟
هر صورت محنتی که بودی زان آینه هاش رو نمودی
مای شوخ ندارن ارد بخاره و خود محنتی بو که پیاده بسواری در کو
وانگاه عرضه دار که ابن یمین کنون از محنتی که میکشد از چرخ چنبری
گفت خدایا پس هر محنتی سوی من افکن نظر رحمتی