معنی کلمه محنتی در لغت نامه دهخدا
بی رخت هر قطره خون بر سر مژگان مرا
مشعلی باشد فروزان در شب هجران مرا.( مجالس النفائس ص 84 ).
محنتی. [ م ِ ن َ ] ( اِخ ) اردبیلی است. سام میرزای صفوی درتذکره سامی می نویسد: از مردم اردبیل و از شاعران غیرمشهور است و این مطلع را هم از او نقل کرده است :
آه اگر از دل دمادم می کشم
آه اگر در خانه افتد آتشم.( تحفه سامی ص 145 ).