محنتم
معنی کلمه محنتم در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه محنتم
روزی قدم ار تو رنجه سازی درکلبه محنتم خدا را
به پیغامیم گه گه شاد میکن ز قید محنتم آزاد میکن
چون تشنگان بادیه از فرط محنتم نی برگ بودنست و نه ترتیب راحله
نه در آن دولتم غرور و فرح نه درین محنتم فغان و نفیر
ندارد بر چشم من ابر آبی بر محنتم کوه سنگی ندارد
به سینه عشق سنگ محنتم کوفت در گنجینه اسرار من زد
فرصت سلم خریده بازار محنتم امروز می خورم غم فردای خویش را
از صبر نیست گر من بر سر نمی کنم خاک دریای محنتم را دشت فناست ساحل
کیست کز نیشم نماید نوش و از خارم رطب محنتم را چاره سازد مشکلم آسان کند
به بالیدن نهال محنتم فرصت نمیخواهد ز پا تا میکشیدم خار پیکان بود در دستم