محمدخان. [ م ُ ح َم ْ م َ ] ( اِخ ) زند پسر زکی خان پس از کشته شدن پدرش فرار کرد و مدتهادر بصره میزیست و برای انتقام مترصد فرصت بود، بعد از کشته شدن آغامحمدخان به ایران آمد و در میان ایل ممسنی طرفدارانی برای خود دست و پا کرد و با آنان اصفهان را تصرف کرد ولی در مقابل سپاهی که از جانب فتحعلیشاه به اصفهان رسید مقاومت نیاورد و به طرف سیلاخور گریخت ، عاقبت دستگیر و از دو چشم نابینا گردید. محمدخان. [ م ُ ح َم ْ م َ ] ( اِخ ) ( دکتر )شیخ احیاءالملک از چشم پزشکان معروف تهران و فرزند حاج میرزا علینقی صنیعالممالک بود که در سال 1243 خورشیدی در تهران زاده شد و پس از فراغت از تحصیل از مدرسه دارالفنون برای تکمیل تحصیلات خود به پاریس رفت و در سال 1307 هَ. ق. به تهران مراجعت کرد و طبیب مخصوص ناصرالدین شاه گردید. ( رجال بامداد ج 3 ص 262 ).
معنی کلمه محمدخان در دانشنامه عمومی
محمدخان (خراسان جنوبی). محمدخان یک منطقهٔ مسکونی در ایران است که در دهستان شوسف واقع شده است. محمدخان ۴۷ نفر جمعیت دارد. محمدخان (هیرمند). محمدخان یک روستا در ایران است که در استان سیستان و بلوچستان واقع شده است. محمدخان ۷۷ نفر جمعیت دارد.
جملاتی از کاربرد کلمه محمدخان
در لشکرکشی محمد شاه به هرات در سال ۱۲۱۵–۱۲۱۶ شمسی[ت] عزیزخان از جملهٔ سران سپاهی ایران بود که با فوج ششم به محاصرهٔ هرات رفته بودند. در این تاریخ او درجهٔ سرهنگی این فوج را داشت. در ۱۵ رمضان ۱۲۱۵ که هرات در محاصرهٔ لشکریان محمد شاه بود از جناب عزیزخان به شهر حملهٔهای پیدرپی صورت گرفت و یار محمدخان وزیر کامران میرزا، امیریاغی هرات از محمدشاه امان خواست و تسلیم شد. به دستور محمد شاه، عزیزخان سرهنگ به داخل هرات رفت و دو روز با یار محمدخان و کامران میرزا مشغول گفتگو بود. عزیزخان نقش فعالی در جنگ هرات داشت و نام او در فهرست سرداران این جنگ برده شده است.
در اواخر دوره صفویه، رستم محمدخان بزرگ ایل بچاقچی به حکومت کرمان میرسد، در همین زمانها افغانها به کرمان حمله میکنند و رستم خان با وجود نبود آذوقه به سختی از کرمان دفاع میکند. بعد از به قدرت رسیدن نادرشاه، سلیمخان دریابیگی نوه رستمخان، بزرگ ایل بچاقچی میشود و اقداماتی برای رفاه حال عشایر انجام میدهد.
سر گردنکشان دارای جم فرمان محمدخان که خاک پای او تاج سر هفت آسمان آمد
طوایف باب دینارانی در زمان ملامحمدخان قمه طلا و به فرماندهی ایشان به عنوان یک باب در بختیاری دست به اتحاد زدند و از متحدین محمد تقی خان چهارلنگ بودند، که بعد از کشته شدن محمدخان قمه طلا برای حفظ هویت خود در برابر حسینقلی خان ایلخانی (حسینقلی خان دورکی زراسوند) اتحاد خود را حفظ کردند.[نیازمند منبع]
فرهاد پاشا با شصت هزار سوار و سیصد توپ به ارزروم رسید و در سال ۹۹۱ قمری / ۱۵۸۳ میلادی با کمک رؤسای کرد از قارص به چخور سعد (ارمنستان) یورش برد و آنجا را با دژ ایروان از محمدخان تخماق استاجلو، بیگلربیگی (حاکم) آن ولایت، گرفت. کلیسای اوچمایزین را نیز با چند کلیسای دیگر نابود کرد و با مصالح ان قلعه ایروان را که قبلاً ویران شده بود، بازسازی کرد. بعد از آن نیروی کافی در آنجا گذاشت و خود به ارزروم بازگشت.
دوست محمدخان در چنین شرایط بحرانی به سال ۱۲۵۰ هجری قمری (۱۸۳۵ میلادی) خود را امیر افغانستان خواند. دوست محمد از انگلیسها که عملاً از سیکها حمایت میکردند تقاضا نمود تا بر سر مسئله پنجاب میان ایشان میانجیگری نمایند و در ضمن به انگلیس قول داد که افغانها مانع پیشروی روسها از شمال به جانب جنوب شوند. دوست محمد خان وقتی زمام امور را در دست گرفت که دو امپراتوری بزرگ روسیه و انگلیس سرگرم پیشرویها و توسعهٔ قلمرو خویش بودند. افغانستان به صورت مانع و حد فاصل طبیعی و کوهستانی در میان این دو امپراتوری، به مهرهای پیادهای در رقابت شطرنج وار این قدرتهای بزرگ قرن ۱۹ و دست آخر به سپری برای جلوگیری از تصادم آن دو، بدل شد.
انگلیسها پی بردند که اشغال افغانستان کار چندان مشکلی نیست ولی نگهداری آن خیلی مشکل است، بنابراین به فکر آن افتادند تا در میان قبایل کسی را بیابند که هم مورد قبول مردم باشد و هم نزد انگلیسها مقبولیت داشته باشد، این آخرین امید انگلیس در وجود عبدالرحمان خان پسر عمو (کاکا) ی امیر تبعید شده و نوهای دوست محمدخان تحقق یافت. انگلیسها از موفقیت نه چندان بزرگ خویش در جنگ دوم چشم پوشیده، از افغانستان خارج شدند، عبدالرحمان که مردم ترکستان افغان را به دور خود جمع کرده بود، در قبال گرفتن شناسایی از طرف انگلیسها تنظیم روابط خارجی خویش را به ایشان واگذاشت
ولیعهد محمدخان ولی سلطان دریادل که سیری نیست ابر دست او را از درم باری
سلطان محمدخان بنا بر مذاکرات خوانین دو جناح ایلخانی و حاجی ایلخانی، به پیشنهاد آنان برای پنجمین بار در تاریخ ۲۰ دی ۱۳۰۰ حاکم اصفهان گردید. او تا شهریور ۱۳۰۱ حکومت اصفهان را در دست داشت، تا اینکه در همان تاریخ به دلیل ابتلا به بیماری استعفا نمود.
انگلیسها پی بردند که اشغال افغانستان کار چندان مشکلی نیست ولی نگهداری آن خیلی مشکل است، بنابراین به فکر آن افتادند تا در میان قبایل کسی را بیابند که هم مورد قبول مردم باشد و هم نزد انگلیسها مقبولیت داشته باشد، این آخرین امید انگلیس در وجود عبدالرحمان خان پسر عموی امیر تبعید شده و نوهٔ دوست محمدخان تحقق یافت. انگلیسها از موفقیت نه چندان بزرگ خویش در جنگ دوم چشم پوشیده، از افغانستان خارج شدند، عبدالرحمان که مردم ترکستان افغان را به دور خود جمع کرده بود، در قبال گرفتن شناسایی از طرف انگلیسها تنظیم روابط خارجی خویش را به ایشان واگذاشت.
مهدی بیانی در ۱۲۸۵ در همدان متولّد شد. پدرش، میرزا محمدخان مستوفی فراهانی، از خاندان دبیران و مستوفیان فراهان و نیای مادریش میرزا سلیمان بیان السلطنه فراهانی، رئیس بیوتات سلطنتی و صاحبِ رساله قواعد دفاتر و حساب بود. در دو سالگی او پدرش درگذشت و مادرش با او و دیگر فرزندان به تهران آمد. او در مدارس ابتدایی اقدسیّه و اشرف به تحصیلات مقدماتی و فراگیری خوشنویسی پرداخت و پس از اتمام دوره متوسطه در دارالفنون، دوره لیسانس علوم ادبی و فلسفی را در دانشسرای عالی (دارالمعلمین عالی سابق) به پایان برد و در ۱۳۲۴ هجری خورشیدی به اخذ دکتری در زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران نایل گشت.
سر گردنکشان محمدخان که کنندش سران به طول سجود
فرزندان:علی محمدخان _حسینعلی خان_جوادخان_یدالله خان