محم

معنی کلمه محم در لغت نامه دهخدا

محم. [ م ِ ح َم ْم ] ( ع اِ ) ظرفی خرد سرتنگ که در آن آب گرم کنند. ( منتهی الارب ). ظرفی آهنین یا برنجین سر تنگ که در وی آب گرم کنند. ( ناظم الاطباء ).
محم. [ م ُ ح ِم م ] ( ع ص ) خویشاوند. || نزدیک. || حاضر. || دست رس. || آنک خود را با آب گرم و یا آب سرد می شوید. || کسی که گرفتار تب شده. || آن که در اندوه و رنج افتاده باشد. || مبتلای تب. ( ناظم الاطباء ). || آن که در زمین تب ناک واقع گردد. || کسی که سیاه می کند. || گرم کننده آب. ( ناظم الاطباء ). رجوع به احمام شود.

معنی کلمه محم در فرهنگ فارسی

خویشاوند

جملاتی از کاربرد کلمه محم

جد این طایفه، قیطاس بن قباد بن الله ویس بن مال هومان (مالیمان) یا میر چژنی معروف به باشی اول می‌باشد و در زمان صفویه از منطقه چنار باشی بدره به ملکشاهی مهاجرت کرده‌اند. املاک این طایفه از طایفه کینیانه خریداری شده‌است. دارای سه تیره: کوسه– قیطاسی – مرادبیگ می‌باشند. کدخدای این طایفه محم قوچگه می‌باشد. سپس در دوران معاصر محمد تقی قیطاسی به کدخدایی رسید. خانواده‌های امامی پور، قیطاسی، قمری در استان ایلام و عزیزالحاج علی حیدر نماینده عراق در یونسکو از این طایفه‌اند.