متکبری

معنی کلمه متکبری در لغت نامه دهخدا

متکبری. [ م ُ ت َ ک َب ْ ب ِ ] ( حامص ) عمل تکبر و خودخواهی. خودستایی : و دیگر از تعنت و متکبری خالی باشد. ( منتخب قابوسنامه ص 17 ).

جملاتی از کاربرد کلمه متکبری

در این زیارت آمده‌است که خداوند امامان را به صورت نورهایی آفرید و گرداگرد عرش قرار داد و با آوردنشان در این جهان بر ما منت نهاد، و در خانه‌هایی قرارشان داد که نام و یاد او در آن‌ها برده شود. امامان وجودهای گران‌بهایی هستند که فرمانبرداری از آنان فرمانبرداری از پروردگار می‌باشد. آنچه را که خداوند به امامان داده به هیچ‌یک از جهانیان نداده‌است، هر شخص شریفی در برابر مقام رفیعشان سر به زیر آورده، و هر متکبری به فرمانبرداری آنان گردن نهاده و هر گردنکشی فروتن گشته‌است و زمین به نور وجودشان روشن شده‌است.
"بوزرجمهر وزیر انوشیروان عادل بود و مروی‌نژاد. از سخنان اوست: پنج چیز به قضا و قدرست و سعی بنده در آن مفید نیست: زن موافق خواستن و فرزند آوردن و مال یافتن و جاه بلند کردن و زندگانی دراز یافتن و پنج چیز به جد و جهد بنده حاصل گردد. علم و ادب و شجاعت و یافتن بهشت و رستن از دوزخ، و پنج چیز طبیعی است: وفا و مدارا و تواضع و سخاوت و راست‌گویی و پنج چیز عادتی است: رفتن و خفتن و جماع کردن و بول و غایط کردن و پنج چیز موروثی است: روی خوب و خوی خوش و همت بلند و متکبری و سفلگی.