متکاء. [ م َ ] ( ع ص ) زن ختنه ناکرده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از بحر الجواهر ). || زن که هر دو راهش یکی شده باشد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از ذیل اقرب الموارد ). || زن که ضبط بول نتواند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء )( از ذیل اقرب الموارد ) ( از بحر الجواهر ). زنی که بول باز نتواند داشت. ( مهذب الاسماء ). || ( اِ ) تلاق زن و بظر. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ).
جملاتی از کاربرد کلمه متکاء
بقاب قوسین قرب بر رفته، بر متکاء عزت او ادنی تکیه زده، بمشاهدت رسیده، شراب چشیده، راز شنیده دوست دیده.