یربوعی

معنی کلمه یربوعی در لغت نامه دهخدا

یربوعی. [ ی َ عی ی ] ( ص نسبی ) منسوب است به یربوع که بطنی است از تمیم. ( از انساب سمعانی ).
یربوعی. [ ی َ عی ی ] ( اِخ ) احمد یربوعی از رجال شجاع زنگی بود اما خیانت کرد و سبب شکست آنان شد. ( ابن اثیر ج 7 ص 142 ).
یربوعی. [ ی َ عی ی ] ( اِخ ) حصین یربوعی پدر زیاد نابعی است. ( منتهی الارب ).
یربوعی. [ ی َ عی ی ] ( اِخ ) مالک بن عوف بن سعد... ابن یربوع یربوعی نصری ، از مشرکان غزوه حنین بود و درک فیض صحبت حضرت کرد. ( از لباب الانساب ).
یربوعی. [ ی َ عی ی ] ( اِخ ) مسروق بن اوس یربوعی تمیمی ، از محدثان بود و از عمر و ابوموس روایت دارد. و حمیدبن هلال از او روایت کرده است. ( از لباب الانساب ).

معنی کلمه یربوعی در فرهنگ فارسی

منسوب است به یربوع که بطنی است از تمیم

جملاتی از کاربرد کلمه یربوعی

خلید بن قره یربوعی از یاران و کارگزاران علی بن ابی طالب در زمان خلافت وی بود. علی هنگام استقرار در کوفه و 1قبل از نبرد صفین وی را به امارت خراسان بزرگ گماشت. به روایت نصر بن مزاحم، وی در نزدیک نیشابور دریافت که مردم خراسان از اطاعت خلافت سرپیچی کرده اند و گروهی از کارگزاران ساسانیان از کابل آمده و مردم را به شورش خوانده اند. خلید با اهالی نیشابور جنگید و آنها را شکست داد و مردم شهر را محاصره نمود و فتح کرد. نقل است که سپس دو دختر یزدگرد سوم را که از کابل آمده بودند و آنها را امان داده بود، نزد علی فرستاد.