گهرفشان. [ گ ُ هََ ف ِ ] ( نف مرکب ) مخفف گوهرفشان : گفتم گه عطا به چه ماند دو دست او گفتا دو دست او به دو ابر گهرفشان.فرخی.ابر گهرفشان را هر روز بیست بار خندیدن و گریستن وجذر و مد بود.منوچهری.رجوع به گوهرفشان شود.
معنی کلمه گهر فشان در فرهنگ فارسی
۱ - ( صفت ) نثار کنند. گوهر : نثره به نثار گوهر افشان طرفه طرفی دگر زرافشان . ( نظامی ) ۲ - فصیح و بلیغ : زبان گوهر افشان که ترجمان ملهم اقبال بود برگشاد . ۳ - ( اسم ) گوهر افشانی : شه از گوهر افشان آن کان گنج ز گوهر بر آمودن آمد برنج . ( نظامی )
جملاتی از کاربرد کلمه گهر فشان
دیدهٔ من گهر فشان ز غمت همچو دست خدایگان گشته
بتازه میکنم انشا گهر فشان نظمی که داد عکس سوادش ضیا به ماه تمام
پیش آمده روان فریدون گهر فشان تا ز آن گهر زمین علم کاویان شده
سحاب جود مگر از عطای شاه آموخت که طبع فایض ودست گهر فشان دارد
لب تو گر بسخن درفشان شود خوبست چه سود دیده ز حسرت گهر فشان کردن
دست گهر فشان به ثمر زود می رسد چون شاخ پر شکوفه زر خود نثار کن
دست گهر فشان تو ابرست و تیغ برق هر جا که ابر خاست ز برقی گزیر نیست
الا عصای شهنشاه ای که بر زبرت زدست میر مکان گهر فشان دریاست
چون تو سوار بگذری، دیده گهر فشان کنم خواه قبول و خواه رد، نیست جز این نثار من
آری، سمن و لاله روید از خاک تا ابر بهاری گهر فشان است