معنی کلمه گهر جوی در لغت نامه دهخدا گهرجوی. [ گ ُ هََ ] ( نف مرکب ) مخفف گوهرجوی. جوینده گوهر. آنکه گوهر جوید و دنبال آن رود : گهرجوی را تیشه بر کان رسیدجگر خوردن دل به پایان رسید.نظامی.
جملاتی از کاربرد کلمه گهر جوی تو دریایی و من مرد گهر جوی ز تو جویم گهر نز چشمه و جوی ز گنجور افسر عزت گهر جوی مرصع جامه و زرین کمر جوی