گهر جوی

معنی کلمه گهر جوی در لغت نامه دهخدا

گهرجوی. [ گ ُ هََ ] ( نف مرکب ) مخفف گوهرجوی. جوینده گوهر. آنکه گوهر جوید و دنبال آن رود :
گهرجوی را تیشه بر کان رسید
جگر خوردن دل به پایان رسید.نظامی.

معنی کلمه گهر جوی در فرهنگ فارسی

مخفف گوهر جوینده گوهر آنکه گوهر جوید ودنبال آن آورد .

جملاتی از کاربرد کلمه گهر جوی

تو دریایی و من مرد گهر جوی ز تو جویم گهر نز چشمه و جوی
ز گنجور افسر عزت گهر جوی مرصع جامه و زرین کمر جوی