گهرافشان. [گ ُ هََ اَ ] ( نف مرکب ) مخفف گوهرافشان : عاریت خواستمی گوهر اشک ز ابر دست گهرافشان اسد.خاقانی.قصری که عرش کنگره اوست آسمان از عقد انجمش گهرافشان تازه کرد.خاقانی.باد مبارک گهرافشان او بر ملکی کاین گهر است آن او.نظامی.رجوع به گوهرافشان شود.
معنی کلمه گهر افشان در فرهنگ فارسی
۱ - ( صفت ) نثار کنند. گوهر : نثره به نثار گوهر افشان طرفه طرفی دگر زرافشان . ( نظامی ) ۲ - فصیح و بلیغ : زبان گوهر افشان که ترجمان ملهم اقبال بود برگشاد . ۳ - ( اسم ) گوهر افشانی : شه از گوهر افشان آن کان گنج ز گوهر بر آمودن آمد برنج . ( نظامی ) مخفف گوهر افشان .
جملاتی از کاربرد کلمه گهر افشان
چشم من چون گهر افشان شود آن پسته دهن بشکر خنده سر تنگ شکر بگشاید
هر دم که شود دُرج عقیقت گهر افشان گوهر ز حیا آب شود در دل اصداف
گوهر اشک بمژگان می سفت وز دو دیده گهر افشان می گفت:
آنکسکه دست او گهر افشاند در سَخا محتاجِ خامهٔ گهر افشان او شدست
زاده ی بحر ضمیر گهر افشان ترا دُر شهوار شود از بُن دندان بنده
چشم درویش مستمند به راه گهر افشان برای مقدم شاه
گر چو فرهاد ز مژگان گهر افشان گردم ای بسا لعل که در دامن کهسار افتد
صائب چو هیچ کس به سخن دل نمی دهد در شوره زار کس گهر افشان چرا شود
باد مبارک گهر افشان او بر ملکی کاین گهر است آن او
بحر طبع گهر افشان تو چون موج زند عرصه فضل و هنر پر شود از عقد لئال