معنی کلمه گنو در لغت نامه دهخدا
گنو. [ گ ِ ن َ ] ( اِخ ) ( کوه... ) جانب شمالی بندرعباس است. زیر کوه تا دامنه آن از سه فرسخ بیشتر است و از دامنه آن تا بندرعباس نزدیک به سه فرسخ. هوای بلندی آن در تابستان مانند بلوک خفر و فسا است. آبهای شیرین و گوارا از چشمه سار دارد و در سر این کوه درختان سردسیری مانند سیب و به و زردآلو و در سینه این کوه درخت نارنج و نارنگی و لیمو و نخل و در دامنه آن درخت انبه و نارجیل و تمرهندی فراوان است و چندین ده آباد بر این کوه افتاده مانند نارک و نابند و غیره. ( فارسنامه ناصری گفتار2 ص 337 ). و رجوع به گنو [ گ ِ ] شود.
گنو. [ گ ِ نُو ] ( اِخ ) دهی است از دهستان کتول بخش علی آباد شهرستان گرگان که در 32000 گزی جنوب باختری علی آباد قرار گرفته است. هوای آن سرد و سکنه اش 165 تن است. آب آن از چشمه سار تأمین میشود. محصول آن غلات ، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان کرباس و شال بافی و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 ). یکی از دهات کتول مازندران. ( از ترجمه مازندران و استرآباد رابینو ص 171 ). و رجوع به متن انگلیسی همان کتاب ص 128 شود.
گنو. [ گ ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان ایسین بخش مرکزی شهرستان بندرعباس که در 42000 گزی شمال بندرعباس و 2000 گزی باختر راه شوسه کرمان به بندرعباس واقع شده است. هوای آن گرم و سکنه اش 514 تن است. آب آن از چشمه تأمین می شود. محصول آن خرما، غلات و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. پاسگاه ژاندارمری دارد. آب آن دارای املاح گوگرد و برای بهبود امراض جلدی مفید است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).