گندیشاپور

معنی کلمه گندیشاپور در لغت نامه دهخدا

گندیشاپور. [ گ ُ ] ( اِخ ) معرب این اسم جندیساپور است. جغرافیادانان اسلامی این شهر را به خصب نعمت و نخل و زرع و رودخانه های بسیار ستوده اند. و گندیشاپور معرب «گندشاه پوهر» است و اصل آن «وه اندوشاهپوهر» یعنی «به از انطاکیه ، شاهپور» وبه عبارت دیگر «شهر شاپور بهتر از انطاکیه » است. محل آن در خوزستان واقع در شرق شوش و جنوب شرقی دزفول و شمال غربی شوشتر کنونی بوده است. بانی آن بنابر مشهور شاپور اول ( 241 - 271 م. ) بوده ، وی از اسیران رومی دسته ای را به کار بنای آن شهر گماشت. گندی شاپور از آغاز کار مرکزیت علمی یافت و حتی به نقل بعضی از مورخان شاپور فرمان داد عده ای از کتب یونانی به پهلوی ترجمه شود و آنها را در شهر مذکور گرد آورند و گویابه فرمان شاپور، گندیشاپور مرکزیت طب یونانی یافته بود. در عهد شاپور دوم ( ذوالاکتاف ) ( 310 - 379 م. ) تیادورس طبیب نصرانی برای معالجه شاهنشاه به دربار خوانده شده و شاپور او را در گندیشاپور مستقر ساخت. وی در آن شهر اشتهار یافت وطریقه طبابت او معروف شد و کتابی را منسوب بدو به نام «کناش تیادورس » بعداً به عربی درآوردند. بعد از نشر مذهب نسطوری در ایران بیت لاباط ( در گندیشاپور بود ) که سابقه ای ممتد در عیسویت داشت. یکی از بزرگترین مراکز مذهبی عیسویان ایران و یک حوزه دینی ( متروپولیتن ) بزرگ و از مهمترین مراکز تجمع علمای عیسوی و محل تعلیم طب یونانی و آمیزش آن با طب ایرانی و هندی شد و این ترقی خصوصاً در عهد انوشیروان بیشتر برای آن حاصل گشت ، چنانکه دانشمندان سریانی زبان ایرانی و علمای هندی و زردشتی در آنجا مشغول کار بودند. توجه این علما کمتر به فلسفه و ریاضیات و بیشتر به طب بوده و اصولاً مدرسه طب گندیشاپور و بیمارستان آن در اواخر عهد ساسانی به مراحل عالی شهرت ارتقاء جسته بود. در این مدرسه از تجارب ملل مختلف یعنی طب ایرانیان و هندوان و یونانیان و اسکندرانیان و علمای سریانی زبان استفاده میشد ولی همه آنها را با تصرفاتی قبول کردند چنانکه طب ایرانی به قول قفطی از طب یونانی کاملتر شده بود . در بیمارستان گندیشاپور عده ای از اطباء هندی میزیستند که به آموختن اصول طب هندی اشتغال داشتند و چند کتاب از آثار طبی هند به پهلوی ترجمه شده بود که بعداً به عربی درآمد و در طب اسلامی از این آمیزش اثر فراوان باقی مانده و از ایران پیش از اسلام به مدن اسلامی نقل شده است. شهرت بیمارستان و مدرسه طب گندیشاپور محصلین ملل مجاور را هم به آنجا جلب میکرد و از آن جمله است الحارث بن کلدة الثقفی طبیب معروف عرب . این مدرسه و بیمارستان و شهرت رؤسای آن تا مدتی از دوره اسلامی هم با قوت سابق باقی ماند چنانکه چون ابوجعفر منصور دوانیقی در سال 148 هَ. ق. به بیماری معده گرفتار شد و طبیبان درگاه در علاج او فروماندند وی را به رئیس بیمارستان مذکور یعنی بختیشوع پسر جورجیس راهبری کردند. جورجیس با واگذاشتن ریاست بیمارستان به پسر خود بختیشوع به خدمت خلیفه درآمد و پس از معالجت منصور نزد وی تقرب یافت و به اصرارخلیفه چندی در بغداد بماند. وی از دوستداران تألیف و ترجمه بود و چون یونانی و پهلوی و سریانی نیک میدانست چندین کتاب در طب از زبانهای مذکور به عربی درآورد. حوزه علمی گندیشاپور از قرن سوم هجری که بغدادشهرت یافت مقام سابق خود را از دست داد. ( از تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی تألیف صفا ج 1 صص 21 - 23 ). و رجوع به ایران در زمان ساسانیان ص 147 و 246 شود.

معنی کلمه گندیشاپور در فرهنگ فارسی

شهری بود که شاپور اول در خوزستان ساخت و آن واقع بود در خاور شوش جنوب خاور دزفول و شمال باختر شوشتر کنونی . شاپور اسیران رومی را در بنای آن بکار گماشت و آن شهر بفرمان وی از آغاز کانون دانش و دانشمندان گردید . پاره ای از کتابهای یونانی به پهلوی برگردانده شده و در این شهر گرد آورده شد . در گندیشاپور بیمارستان و دانشگاهی نیز ساخته شد که تا قرن دوم و سوم هجری برپا بود . در آنجا دانشمندان و پزشکان از تجارب ملل گوناگون یعنی از طب ایرانیان هندوان یونانیان اسکندریان و سریانیان استفاده میکردند مخصوصا در زمان انوشیروان دامنه تحقیق در آن توسعه یافت و بر شهرت آن بسی افزود . در قرن سوم هجری که بغداد شهرت یافت مقام سابق خود را از دست داد . گویند نام آن در اصل [ وه اندوشاه پوهر ] یعنی [ به از انطاکیه شاهپور ] و بعبارت دیگر [ شهر شاهپور بهتر از انطاکیه ] بوده است .
معرب این اسم جندیسابور است .

جملاتی از کاربرد کلمه گندیشاپور

امروزه در اکثر کشورهای عربی برای مریضخانه از همان لفظ فارسی بیمارستان استفاده می‌شود. خلیفه المنصور، جِوَرجیس بن جبرائیل بن بختیشوع، نخستین عضو خاندان را، در سال ۱۴۸ به بغداد فراخوانَد، جورجیس ریاست «بیمارستان» گندیشاپور را به عهده داشت.