گنج باد
معنی کلمه گنج باد در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه گنج باد
بر نمی تابد دلم، پس مانده پرویز را گنج باد آورد می خواهم اگر باد آورد
نهاد از زخمه چون برزد تمامش نوای گنج باد آورد نامش
شاها همیشه دست تو بالای گنج باد من هی غزل سرایم و تو هی عطا کنی
از تو کمتر عطا که سایل برد بیشتر دان ز گنج باد آورد
ز آبگون بخت روان کیخسرو آتش حشم گنج باد آورد کرد از باطن خاک آشکار
قاصد آورد مرا نامهای از حضرت دوست گنج باد آورد آن نامه و آن باد مراد
به کف زان گنج باد آورد باد است مرا این گنج باد آور مراد است
ملک بنشست روزی خرم و شاد به بخشش گنج باد اور بگشاد
تو با آنک رفتی سوی گنج باد همه داد و پرهیزگاریت باد
دگر گنج باد آورش خواندند شمارش بکردند و در ماندند