گنبد گردنده

معنی کلمه گنبد گردنده در لغت نامه دهخدا

گنبد گردنده. [ گُم ْ ب َ دِ گ َ دَ دَ / دِ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان است :
چون نبینی که یکی زاغ و یکی باز سپید
اندرین گنبد گردنده پس یکدگر است.ناصرخسرو.ای گنبد گردنده بی روزن خضرا
با قامت فرتوتی و با قوت برنا.ناصرخسرو.گنبدگردنده خانه ای است سپنجی
مهر چه بندی بر این سپنجی خانه.ناصرخسرو.ازین گردنده گنبدهای پرنور
بجز گردش چه شاید دیدن از دور.نظامی.گنبدگردنده ز روی قیاس
هست به نیکی و بدی حق شناس.نظامی.

معنی کلمه گنبد گردنده در فرهنگ فارسی

کنایه از آسمانست

جملاتی از کاربرد کلمه گنبد گردنده

آگاه نشد هیچکس از بازی گردون آگاهی از این گنبد گردنده محال است
در آن شهر از بزرگی گنبدی بود که سر در گنبد گردنده می‌سود
بل سخن‌های دلاویز بلند من بر سر گنبد گردنده عذارستی
چون نبینی که یکی زاغ و یکی باز سپید اندر این گنبد گردنده پس یکدگر است؟
ایزد دارنده را و گنبد گردنده را هستی از تقدیر و از تاثیر مقصود و مراد
گرد این گنبد گردنده چه چیز است محیط نرم چون باد و یا سخت چو خاک و حجر است
این شنیدستم که اندر نامه‌ها کاتب نوشت این که تخم چشم‌زخمی گنبد گردنده گشت
دل برین گنبد گردنده منه کین دولاب آسیائیست که برخون عزیزان گردد
بیامد غره شوال و زد کوس جهانبانی ببام گنبد گردنده چون شاپور ساسانی
یکی را آتش رخشنده بنده یکی را گنبد گردنده چاکر