گنبد گردان

معنی کلمه گنبد گردان در لغت نامه دهخدا

گنبد گردان. [ گُم ْ ب َ دِ گ َ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان است :
ای منظره و کاخ برآورده به خورشید
تا گنبدگردان بکشیده سر ایوان.دقیقی.این تخت سخت و گنبد گردان سرای ماست
یا خود یکی بلند و بی آسایش آسیاست.ناصرخسرو.صانع قادر دگر ز بیغرضی
گنبد گردان زرنگار کند.ناصرخسرو.مرکز خاکی نبود جای تو
مرتبه گنبد گردان طلب.خاقانی.وز هرچه نقد عالم عرفان است از هزار
جزوی به کل گنبدگردان نمی رسد.عطار.گیرم فراز گنبد گردان است
آرمش زی نشیب باستادی
آیدشبی که انجمن من را
خلّخ کند بگونه نو شادی.ادیب نیشابوری.رجوع به گنبد گردا شود.

معنی کلمه گنبد گردان در فرهنگ فارسی

کنایه از آسمانست

جملاتی از کاربرد کلمه گنبد گردان

فغان بر گنبد گردان رسانید صدای ناله بر کیوان رسانید
چو از جیبش مه تابان برآید خروش از گنبد گردان برآید
چار صد سال فزون شد که ز تیغ کج ما خواب در چشم همه ازبک و افغان نه‌بود نیر الدوله خداوند خراسان که چنو نیری تابان بر گنبد گردان نه‌بود. ۹ افتخار دره‌گز امروز از صید علی است که در آفاق چنو مرد سخن‌دان نه‌بود
مردم گرسنه دلتنک شد از بی نانی گرده خور بزر از گنبد گردان طلبند
مرکز خاکی نبود جای تو مرتبهٔ گنبد گردان طلب
نصرة قوی برایت و رأی رفیع اوست گردون فراز گنبد گردان مطیع اوست
گفتم ای دل مرو اندر پی او نشنیدی تا قضا چیستت از گنبد گردان بر سر
تن او سدّ سکندر نه، ولی پا در گل سر او گنبد گردان نه، ولی سرگردان
بر او ز گنبد گردان چنان توان نگری که از زمین نگری سوی گنبد گردان
رشحه ای ز ابر عطایش، نعمت خوان وجود پایه ای از قصر قدرش، گنبد گردان بود
تا به دریای هوا کشتی زرین هلال گذر از گردش این گنبد گردان دارد