گلگون قبا. [ گ ُق َ ] ( ص مرکب ) صفت کشته ای که لباس او خونین باشد. کشته ای که قبا و جامه او خون آلوده باشد : یوسف گلگون قبا وای علی اکبرم گم شده در کربلا وای علی اکبرم.؟
معنی کلمه گلگون قبا در فرهنگ فارسی
صفت کشت. که لباس او خونین باشد .
جملاتی از کاربرد کلمه گلگون قبا
شمشیر از غلاف کشی وز ره عناد صد پاره جسم اکبر گلگون قبا کنی
می گذارد آستین بر دیده خونبار من دیده هر کس بر آن گلگون قبا افتاده است
تا به آن گلگون قبا چون سایه همدوشیم ما پیرهن در خون خود آلوده می پوشیم ما
چو فانوس گلگون قبا شد قطار بود رقص پروانه در لاله زار
به خون گل مزن دست ای چمن پیرا به دامانم که جوی خون از آن گلگون قبا در آستین دارم
به خاطر هیچگه آن قامت موزون نمی آید که آه از سینه ام گلگون قبا بیرون نمی آید
شمع را فانوس از آفات می دارد نگاه دست از دامان آن گلگون قبا کوته مکن
میان محرم و بیگانه فرقی نیست در غیرت نخواهم خون من دامان آن گلگون قبا گیرد
یا حسین گفت ای شه گلگون قبا گریه کن اندر زمین کربلا