گلچهر

معنی کلمه گلچهر در لغت نامه دهخدا

گلچهر. [ گ ُ چ ِ ] ( ص مرکب ) آنکه چهره او در طراوات و لطافت به گل ماند :
به نیم شب اگرت آفتاب می باید
ز روی دختر گلچهر رز نقاب انداز.حافظ.|| از اسمای محبوب است. ( آنندراج ).
گلچهر. [ گ ُ چ ِ ] ( اِخ )گلچهره. معشوقه اورنگ. ( ناظم الاطباء ) :
اورنگ کو؟ گلچهر کو، رنگ وفا و مهر کو
حالی من اندر عاشقی داو تمامی میزنم.حافظ.و رجوع به گلچهره شود.

معنی کلمه گلچهر در فرهنگ فارسی

معشوقه [ اورنگ ] ( افسانه ) : [ اورنگ کو ? گلجهر کو ? نقش وفا و مهر کو ? حالی من اندر عاشقی داو تمامی میزنم . ] ( حافظ . ۲۳۶ ) توضیح اصل این داستان شناخته نشده . مرحوم قزوینی نیز در این باب تفحص کردند و به نتیجه نرسیدند . در عهد قاجاریه منظومه ای از این عاشق و معشوق سروده اند که نسخه خطی آن در کتابخانه مجلس شورای ملی مضبوط است و بقول مرحوم قزوینی ربطی باصل داستان ندارد بلکه گوینده تخیل خود را به رشته نظم در آورده .
آنکه چهره اش در لطافت و طراوت بگل ماند : غلامان گلچهر. دلربای کمر بر کمر گرد تختش بپای . ( نظامی )

معنی کلمه گلچهر در فرهنگ اسم ها

اسم: گلچهر (دختر) (فارسی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: gol čehr) (فارسی: گلچهر) (انگلیسی: gol chehr)
معنی: گل چهره، زیبارو، دارای چهره ای مانند گل، ( اَعلام ) «گلچهر» نام معشوقه ی اورنگ در افسانه های ایرانی، ( = گل چهره )، ( در اعلام ) ' گلچهر' نام معشوقه ی اورنگ در افسانه های ایرانی، آن که چهره ای زیبا چون گل دارد

جملاتی از کاربرد کلمه گلچهر

در شهر ری امسال به هرسو که نهم گام هر کس صنمی دارد گلچهر و گل‌اندام
فغان که جان و دلم سوخت ساقی گلچهر گهی ز آتش می گه ز روی آتشناک
در آن روی زمین چون زلف گلچهر ریاحین کرده ریحانی تف مهر
گرچه باید ز ساقی گلچهر رفت و بگرفت جام در گلزار
خبر انده اورنک جدا گشته ز تخت بسرا پرده ی گلچهر خور آئین که برد
سوی خورشید روی شمع گلچهر کشیدی ذره وش پروانه را مهر
نشیند شاد با گلچهر اورنگ بدستی گل بدستی جام گلرنگ
تن کافوری آنماه گلچهر گدازان چو برف از تابش مهر
مخواه تا بتوان غیر ساقی گلچهر به دور لاله کن از زهد غنچه سان انکار
باورنگ لطافت تا بمحشر چو آن گلچهر شاهی برنیاید