گلوگیر شدن

معنی کلمه گلوگیر شدن در لغت نامه دهخدا

گلوگیر شدن. [ گ ُ / گ َ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) راه گلو را گرفتن. دشوار از گلو فرورفتن. بشاعه. بشع. ( تاج المصادر بیهقی ).

معنی کلمه گلوگیر شدن در فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - بسته شدن راه گلو بوسیل. خوراکی نامطبوع یا لقمه ای درشت . ۲ - عاشق شدن .

جملاتی از کاربرد کلمه گلوگیر شدن

یک نگاه به اهل و فرزندش را تمّنا می‌نماید، امّا توانی بر آن را ندارد، و من از همه اینها در سلامت کاملم، تو را پس سپاس ای پروردگار توانای شکست‌ناپذیر و بردباری که شتاب نورزی، بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست و مرا بر نعمتهایت از شاکران و در برابر عطاهایت از ذاکران قرار بده. خدای من و چه بسیار بنده‌ای که به شامگاه و صبحگاه درآید، در تاریکی‌های دریاها و تندبادها و در دل هراسها و امواج در حالی انتظار غرق شدن و هلاکت را می‌کشد و توان چاره‌اندیشی ندارد، یا گرفتار صاعقه یا آوار یا آتش‌سوزی یا گلوگیر شدن لقمه یا فرورفتن در زمین یا مسخ شدن یا اتّهام به امر نامشروع است و من از همه اینها در سلامت کاملم، پس تو را سپاس ای پروردگار توانای شکست‌ناپذیر و بردباری که شتاب نورزی،