گلابگر

معنی کلمه گلابگر در لغت نامه دهخدا

گلابگر. [ گ ُ گ َ ] ( ص مرکب ) گلاب گیرنده. گلاب کش :
گل گفت به از لقای من رویی نیست
چندین ستم گلابگر باری چیست
بلبل به زبان حال با او گفتا
یک روز که خندید که سالی نگریست.خیام.و رجوع به گلابگیر شود.

معنی کلمه گلابگر در فرهنگ فارسی

( صفت ) کسی که گلاب گیرد گلاب کش : هین از ترشح زین طبق بگذر توبی ره چون عرق از شیش. گلابگر چون روح از آن جام سما . ( دیوان کبیر )

جملاتی از کاربرد کلمه گلابگر

گل گفت که آب قدمش خیره مریز ما دست گلابگر گرفتیم و گریز
شد تا به برِ گلابگر جامه دران از شرم رخت در آتش افتاد و گری
زین پای که من بر سر آتش دارم کس خار گلابگر برون مینکند
گل گفت: گلابگر چو تابم ببرد در زیرِ جُلَیلِ غنچه خوابم ببرد
ای ابر! بیا و آب زن بر رویم کآبِ رخ من گلابگر خواهد ریخت
بر کوره گلابگر افتاد راه گل بلبل تو نیز خار و خس آشیان بسوز
از دست گلابگر گل عشوه پرست در پای آمد چنانکه بر خاک نشست
من میشکفم گلابگر میآید تا بر سرِ آتش همه آبم ببرد
گل گفت: که با گلابگر هر سحری اول پیکان نمودم آخر سپری