گل پیرهن. [ گ ُرْ / رَ هََ ] ( ص مرکب ) آنکه خود را از گل زینت داده و آرایش کرده باشد. ( ناظم الاطباء ). آنکه پیراهن وی از لطافت و نازکی گل را ماند. || در بیت زیر مجازاً نازک اندام. لطیف تن. نرم بدن : بال مرصع بسوخت مرغ ملمعبدن اشک زلیخا بریخت یوسف گل پیرهن.ابوالمفاخر رازی.و رجوع به گلپوش شود.
معنی کلمه گل پیرهن در فرهنگ فارسی
۱ - آنکه پیراهنش از نظافت مانند گل است . ۲ - لطیف تن نازک اندام : بال مرصع بسوخت مرغ ملمع بدن اشک زلیخا بریخت یوسف گل پیرهن . ( ابوالمفاخر رازی )
جملاتی از کاربرد کلمه گل پیرهن
ز خاک یوسف گل پیرهن دمد گل رشک اگر به مصر بردبار از چمن بویش
اشک بلبل چشمه سار جان شود گر کند گل پیرهن پیراهنت
نسیمی گر وزد در کوی او سوزم من بیدل ز رشک آنکه ناگه بوی آن گل پیرهن گیرد
یوسف گل پیرهن سلطان ماست این چنین خوش گلستانی آن ماست
عطر آن گل پیرهن تا در هوا پیچیده است بوی گل دودی است در مغز صبا پیچیده است
هر بخیه از قبای کبود تو روز صید دام هزار یوسف گل پیرهن شود
هر که رنگ آرزو در سینه افگار ریخت یوسف گل پیرهن را در گریبان خار ریخت
پرده شرم است مانع ،ورنه چشم پاک من باشد از شبنم به آن گل پیرهن نزدیکتر
بگذشت ز خاکم بت گل پیرهن من چون صبح نفس جامه درید ازکفن من