گل غنچه. [ گ ُ غ ُ چ َ / چ ِ ] ( اِ مرکب ) گول غنچه. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ). غازه زنان است و آن چیزی باشد سرخ که بر روی مالند. ( برهان ) ( آنندراج ). گلگونه که بر روی مالند. ( غیاث ). سرخاب. || شیخ ابوالفیض فیاضی در مثنوی نل و دمن بمعنی غنچه گل آورده ودر این بیت میرخسرو نیز همین مراد است : به هر سوی گل غنچه نوشخند ملک در میان همچوسرو بلند.( آنندراج ).
معنی کلمه گل غنچه در فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - غنچ. گل : بهر سوی گل غنچ. نوشخند ملک در میان همچو سرو بلند . ( فیضی ) ۲ - گلگونه که زنان برروی مالند غازه سرخاب
معنی کلمه گل غنچه در فرهنگ اسم ها
اسم: گل غنچه (دختر) (فارسی) (طبیعت، گل) (تلفظ: gol qonče) (فارسی: گل غنچه) (انگلیسی: gol ghonche) معنی: غنچه گل، غنچه ی گل، ( در قدیم ) گلگونه که زنان به روی خود می مالند، غازه، سرخاب
جملاتی از کاربرد کلمه گل غنچه
گفتم هجای (تو) چو گل غنچه آنرا بیاد سبلت و بشکفتی
کند گل چون رخت خود را تصور ازان دارد ز گل غنچه دلی پر
تا به روی تو شد برابر گل غنچه بسیار خنده زد بر گل
به سیر گلستان رفتی و بویی برد از این معنی هنوز از نکهت گل غنچه میگیرد دماغ آنجا
کم به بستان رو بهار آخر شد و نشگفت گل غنچه از شرم تو گل را چند در زندان کند
زشرم ابروی او پیوسته چینی بر جبین دارد وگرنه خنده گل غنچه اش در آستین دارد
بوی گل غنچه شود چون تو به گلزار آیی رنگ یوسف شکند چون تو به بازار آیی
چشم چون شبنم نمی دوزیم بر رخسار گل غنچه منقار باغ دلگشای ما بس است
لبان چو گل غنچه از هم شکفت پدر را درودی فرستاد و گفت
گر طعنه زند بر چمن خلد عجب نیست آن دل که گل غنچه پیکان تو دارد