گل بادام

معنی کلمه گل بادام در لغت نامه دهخدا

گل بادام. [ گ ُ ل ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) معروف وشکوفه بادام را نیز گویند. ( آنندراج ) :
همه چشمه ز چشم آن گل اندام
گل بادام و در گل مغز بادام.نظامی.ما را نگه چشم تو از چشم تو خوشتر
بادام صفایی گل بادام ندارد.صائب ( از آنندراج ). || کنایه از کاغذ. رجوع به مجموعه مترادفات ص 285 شود. || کنایه از چهره و صورت است :
ز بادام تر آب گل برانگیخت
گلابی بر گل بادام میریخت.نظامی.
گل بادام. [ گ ُ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان جعفرآباد فاروج بخش حومه شهرستان قوچان واقع در 38هزارگزی شمال باختری قوچان و 3هزارگزی شمال راه شوسه عمومی قوچان به شیروان. هوای آن معتدل و دارای 5 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول آن غلات است. شغل اهالی زراعت و راه آن اتومبیل رو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).

معنی کلمه گل بادام در فرهنگ فارسی

دهی است از دهستان جعفر آباد فاروج بخش حومه شهرستان فوچان

جملاتی از کاربرد کلمه گل بادام

گریه شست آن داغ را کز یاد چشمت داشت دل حیف کز بسیاری باران گل بادام ریخت
ای باد که آری گل بادام ربوده از بهر موالی ز سمرقند بصاحب
ز خویشم می‌برد جایی‌که می‌گردم بهار آنجا نگاه ساغر ایمای گل بادام تمهیدش
غالب که به است از غزلم مصرع استاد بادام صفای گل بادام ندارد
بهنگام گل بادام می نوش ز دست ساقیان چشم بادام
پروین دولت‌آبادی (۱۳۰۳ – ۱۳۸۷)، شاعر و از بنیان‌گذاران شورای کتاب کودک بود. کتاب شعر گل بادام او جایزه شعر شورای کتاب کودک در سال ۱۳۶۶ را از آن وی کرد. پروین بیشتر با اشعاری که برای کودکان سروده و به ویژه اشعاری که در کتاب درسی مدارس از او به چاپ رسیده‌است شهرت دارد، در حالی که او شاعری توانا در سبک‌های گوناگون غزل، قصیده، مثنوی و شعر نو نیز هست. در کلاس پنجم دبستان در تاریخ ادبیات از او نام برده شده‌است.
از گل بادام پر در بها گشته است باغ هرکه خواهد زو برد درهای بی مر و بها
کنند از گل بادام ناز بالینش شبی که نرگس او میل خواب خواهد کرد
بر سبزه بین که چون گل بادام می کند پیرانه سر به روز جوانی نثار باغ
خیز و با چشم چو بادام به بستان می خواه که همه ساحت بستان گل بادام گرفت
هرجا خرام خوش نگهان‌گرد ناز بیخت تا چشم نقش پا گل بادام داشته‌ست