معنی کلمه گل بادام در لغت نامه دهخدا
همه چشمه ز چشم آن گل اندام
گل بادام و در گل مغز بادام.نظامی.ما را نگه چشم تو از چشم تو خوشتر
بادام صفایی گل بادام ندارد.صائب ( از آنندراج ). || کنایه از کاغذ. رجوع به مجموعه مترادفات ص 285 شود. || کنایه از چهره و صورت است :
ز بادام تر آب گل برانگیخت
گلابی بر گل بادام میریخت.نظامی.
گل بادام. [ گ ُ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان جعفرآباد فاروج بخش حومه شهرستان قوچان واقع در 38هزارگزی شمال باختری قوچان و 3هزارگزی شمال راه شوسه عمومی قوچان به شیروان. هوای آن معتدل و دارای 5 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول آن غلات است. شغل اهالی زراعت و راه آن اتومبیل رو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).