گشتنی

معنی کلمه گشتنی در لغت نامه دهخدا

گشتنی. [ گ َ ت َ ] ( ص لیاقت ) قابل گشتن. لایق گردیدن. رجوع به گشتن شود.

معنی کلمه گشتنی در فرهنگ فارسی

( صفت ) لایق گشتن سزاوار گشتن .

جملاتی از کاربرد کلمه گشتنی

چون عاقبت ز دست بتان کشته گشتنی است باری قتیل آن بت چالاک گشتمی
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ای ناگرویدگان. تُوبُوا إِلَی اللَّهِ توبه کنید و با خدای گردید تَوْبَةً نَصُوحاً باز گشتنی راست که ازو بازگشتن با جرم نبود.
وادی سر گشتگی دارد سراپا گشتنی پایی از فولاد چون پرگار می‌خواهد دلم
کباده ز چرخه کمان ساختی بهر گشتنی تیری انداختی
در طریق اهل ظاهر گشتنی است لیک در باطن خداداند که کیست
می‌تپد سیماب بر خود از گمان گشتنی نیست باک از مرگت ای کمتر از سیماب از کجا؟
جزوهم چون حباب ندانم چه بار داشت خم گشتنی که آبلهٔ دوش کرده‌ای