گشت زمان

معنی کلمه گشت زمان در لغت نامه دهخدا

گشت زمان. [ گ َ ت ِ زَ ] ( ترکیب اضافی ، اِمرکب ) گشت زمانه صرف دهر. گردش روزگار :
نه گشت زمانه بفرسایدش
نه این رنج و تیمار بگزایدش.فردوسی.برون کند چو درآمد به خشم گشت زمان
ز قصر قیصر و از خوان خویشتن خان را.ناصرخسرو ( دیوان چ تهران ص 9 ).کسی که عیش براو تلخ کرد گشت زمان
شود ز دیدن تو عیش تلخ او شیرین.سوزنی.

معنی کلمه گشت زمان در فرهنگ فارسی

گردش روزگار

جملاتی از کاربرد کلمه گشت زمان

برون کند چو درآید به خشم گشت زمان ز قصر قیصر را و ز خان و مان خان را
چنین بود تا بود گشت زمان نباید که باشی شکسته روان
نخست از سخن نام یزدان نگاشت که گشت زمان بر دو گونه بداشت
همانست گیتی و یزدان همان دگرگونه ماییم و گشت زمان
به تیری زدم سخت گشت زمان کزآن تیر شد تیر پشتم کمان
قد تو گرچند چو تیر است راست زود کند گشت زمان چون حناش
با گشت زمان نیست مرا تنگ دلی کایزد به کسی داد جهان سخت ملی