گشاده روی. [ گ ُ دَ / دِ ] ( ص مرکب ) آنکه حجاب ندارد. آنکه رو نبندد. || بشاش.خندان. شادان. طلق الوجه. ( منتهی الارب ) : رسیدند بهرام و خسرو بهم گشاده یکی روی و دیگر دژم.فردوسی. || بشاش. خندان. شادان : گشاده روی باید بود یکچند که پای و سر نیاید هر دو در بند.نظامی.گشاده روی کنی همچو گل وداع مرا شکسته دل نکنی پیش عندلیبانم.صائب.رجوع به گشاده رو شود.
معنی کلمه گشاده روی در فرهنگ فارسی
۱ - آنکه چهره اش باز باشد بی حجاب مقابل رو بسته . ۲ - زیبا جمیل . آنکه حجاب ندارد
جملاتی از کاربرد کلمه گشاده روی
وصل تو گشاده روی بنشیند چون دید که دل ببست برخیزد
چمن بسان بهشتی گشاده روی طرب در آن بهشت به روی گشاده باید رفت
به از تو نیست وجیهی بهیچ رو در دهر گشاده روی و بلند اختر و جهان سالار
ای فلک موکب ستاره حشر وی ز بشرت گشاده روی بشر
از منصور مغربی شنیدم که گفت پیری را دیدم در دیار شام، بزرگ حالت و غالب برو قبض بودی مرا گفتند اگر خواهی که این شیخ با تو گشاده روی باشد چون تو در نزدیک وی شوی برو سلام کن بگو خدای حورالعین روزی تو کند تا او بدین دعا از تو خوش دل شود من گفتم چه سبب راست این گفتند که او حورالعینی را در خواب دیده است و در دل او از آن چیزی هست من نزدیک او شدم و سلام کردم برو، گفتم خدای حورالعینی ترا روزی کناد شیخ را خوش آمد و انبساط بسیار نمود.
گشاده روی بهار، ای گشاده روی بهار شراب سرخ بخواه و نبید سرخ بیار
تا تو نیایی گشاده روی بر من دست و دل و کار من همی نگشاید
حسن از لباس شرم برآید گشاده روی در پرده نیست صبر، نوای برهنه را
داغی که هست زیر سیاهی گشاده روی امروز در بساط فلک اختر من است
بیا که فصل بهارست و گل به صحن چمن گشاده روی تر از شاهدان بازارست