گزیدنی

معنی کلمه گزیدنی در لغت نامه دهخدا

گزیدنی. [ گ َ دَ ] ( ص لیاقت ) درخور گزیدن.

جملاتی از کاربرد کلمه گزیدنی

دهان تنگدل او به هیچ می رنجد وگرنه آن لب میگون گزیدنی دارد
ز خط گزیده شد آن شکرین دهان و بجاست لبی که خیر ندارد گزیدنی دارد
کسی ندیده ندامت ز تارک دنیا گزیدنی نبود پشت دست استغنا
کریما! بارم ده تا بر درگاه تو میزارم، و در امید بیم آمیز مینازم، واپذیرم لطیفا! تا وا تو پردازم، یک نظر در من نگر تا دو گیتی بآب اندازم! و جلال ربوبیّت بنعت کرم رهی را مینوازد که: مترس که نه در هر گزیدنی زهر است، گزیدن مادر فرزند را از مهر است! إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا الآیة نابایستگان ازل‌اند، و خستگان ابد. فرا رفتند، پس بروی در آمدند، پس برخاستند، باز بیفتادند، و آن گه داغ جدایی شان بر نهادند، و در حزب شیطان شدند. اللَّه بر آن نیست که ایشان را بیامرزد، از آنکه می‌شان نخواهد.