گزد
معنی کلمه گزد در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه گزد
امروز گر آن لب نگرد زاهد خود کام بسیار به دندان گزد انگشت ندامت
برای دفع صفراهای هجران بر آن شد تا گزد او را به دندان
چون گزد سگ کور صاحبژنده را کی شناسد آن سگ درنده را
از دهشت رقیبت دورست سیف از تو در کویت ای توانگر سگ می گزد گدا را
بار منت به دل روشن شمع است گران بیشتر دست حمایت گزد از گاز مرا
کور مادرزاد از خواب پریشان فارغ است می گزد وضع جهان روشندلان را بیشتر
زخمی غیرت خارم، ز چمن بیزارم می گزد خنده گل بیشتر از خارمرا
چون زبان مار، خار آشیانم می گزد تا در فیض قفس بر روی من صیاد بست
در شب هجران او از بسکه عیشم می گزد بر لبم هر قطرهٔ می سوزش تبخاله بود
می گزد راحتم ای خار مغیلان مددی پایم از دست شد ای خضر بیابان مددی