گریه چشم
معنی کلمه گریه چشم در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه گریه چشم
چو گوید خسرو از غم گریه چشم ز خاک پای شاه کشورش بین
جز گریه چشم اشک فشان را علاج نیست جز صبر عاشق نگران را علاج نیست
فغان که خشک شد از گریه چشم و تابد بنای فرقت ما و تو استوار بماند
تا نکرد از گریه چشم خویش را خاور سفید از گریبانش نشد مهر بلند اختر سفید
سفید ساختم از گریه چشم و در طلبم که در کنار کشم آن نهال نسرین را
چشم ما تشنه لبان بحر شد از اشگ چه سود که لبی تر نکند گریه چشم تر ما
مرا گریه چشم کافی چو نیست در اندوه لعل مرصع به یشم
جدا ز روی تو داد گریستن دادم ز گریه چشم مرا دجله در کنار افتاد
کان دم که ز گریه چشم مجنون دور از لیلی نشست در خون
از دل پرخون بود در گریه چشم من دلیر دخل دریا ابر را در خرج بی پروا کند