جملاتی از کاربرد کلمه گریبان چاک کرد
از نسیم اولم چون گل گریبان چاک کرد تا چه گلها بشکفد دیگر ز احسان بهار
گر نسیم صبحدم گل را گریبان چاک کرد صبح را زخم نمایان بر دل از بازوی کیست؟
صبح از رشک بنا گوشت گریبان چاک کرد روی گرمت مهر را داغ دل افلاک کرد
جامه بدرید و گریبان چاک کرد بر زمین افتاد و بر سر خاک کرد
اینجهان و آنجهان از جان گریبان چاک کرد تا دهد جا جان ما را در درون خویشتن
نوعروس از غم گریبان چاک کرد فاطمه در خُلد بر سر خاک کرد