معنی کلمه کژ نظر در لغت نامه دهخدا کژنظر. [ ک َ ن َ ظَ ] ( ص مرکب ) احول. کج بین. بدنگاه. ( ناظم الاطباء ). کژبین. کژچشم. لوچ. || که براستی و درستی ننگرد. که راست نبیند : هرآنکه دید ترا با پدر همی گویدکه دیده دل داناش کژنظر نبود.سوزنی.|| حسود. رشکین. بدخواه. || بدبین. بدنگاه. ( ناظم الاطباء ).
جملاتی از کاربرد کلمه کژ نظر بس به پیشین ندیدهای خورشید که چو کژ سر نمود کژ نظر است عالم کژ نظر بدان قایل زاهد خر صفت بدان مایل