کشانیده

معنی کلمه کشانیده در لغت نامه دهخدا

کشانیده. [ک َ / ک ِ دَ / دِ ] ( ن مف ) کشیده. ( یادداشت مؤلف ). || امتداد داده. || منجر کرده.

جملاتی از کاربرد کلمه کشانیده

از نوشته این سیاحان و مورخان این چنین بر می‌آید که توحید خانه در گذشته محل تجمع صوفیان بوده‌است. آنان در شب‌های جمعه در این محل گرد آمده و به جان شاه دعا می‌کرده‌اند. گاهی نیز شاه در این اجتماعات شرکت می‌نموده تا از اخبار و نظریات مردم نسبت به خود و افراد دیگری که به وسیله صوفیان اظهار می‌شد، مطلع گردد. بعضی از مورخان توحید خانه را بست دانسته‌اند. به نظر می‌رسد که چون عالی قاپو بست بوده، به مرور زمان بست از این محل به سمت توحید خانه کشانیده شده و بعد ازشاه عباس اول از این محل به عنوان بست استفاده شده‌است.
مختار اولین کسی بود که به اهمیت روزافزون سیاسی موالی و پتاسیل پذیرندگی آن‌ها به مذهب شیعه، پی برد. با کوشش در رفع نارضایتی‌ها و رنجش‌های موالی و از طریق جاذبه اندیشه مهدی موعود، به آسانی توفیق یافت که آن‌ها را برای شرکت در قیام خود، مجهز سازد. اما، مهم‌تر از این، مختار اینک غیرعرب‌های ناراضی را به درون نهضت شیعه کشانیده بود و در نتیجه، تشیع حمایت اجتماعی گسترده‌تری یافت. بر اثر این تحول، که نشانگر نقطه عطف بسیار حساسی در تاریخ مذهب شیعه است، موالی که به‌طور سطحی مسلمان شده بودند، افکار و اندیشه‌های کهن خود (بابلی، یهودی-مسیحی، ایرانی-زرتشتی، حتی عقاید و افکار بازتابنده از دین‌های ایرانی چون مانوی‌گری و مزدکی‌گری) را کنار گذاشته و به تشیع روی آوردند.
ای کشانیده امور به فکر ای نگهبان ملک و دین بنگاه