کشاد
معنی کلمه کشاد در لغت نامه دهخدا

کشاد

معنی کلمه کشاد در لغت نامه دهخدا

کشاد. [ ک ُ ] ( ن مف مرخم ،ص ) صورتی است از گشاد. مخفف کشاده = گشاده. فراخ که نقیض تنگ است. ( برهان ). وا. باز. گشاد :
از انفعال خون ز شفق میکنی عرق
تا سینه کشاد تو در انتظار کیست.میرزا صائب ( از آنندراج ).سپر حادثه ٔچرخ بود روی کشاد
زخم کمتر خورد آن پسته که خندان شده است.صائب ( از آنندراج ).خاکم برد ار صرصر نسیان نشود کم
از سینه تنگم هوس روی کشادش.واله هروی ( از آنندراج ). || ( اِمص ) فراخی. گشادی. گشادگی. فتح :
چندین حلاوت و مزه و مستی و کشاد
در چشمهای مست تو نقاش چین نهاد.مولوی ( از انجمن آرا ).نغمه مطرب خوشگو همه پند است و کلام
ساغر ساقی مهرو همه فتح است و کشاد.قاسم انوار ( از انجمن آرا ).رجوع به گشاد شود. || رهایش تیر از شست و کمان. || ظفر. ( ناظم الاطباء ). پیروزی. || خوشی. شادمانی. ( ناظم الاطباء ).انبساط. || دست یابی به شهر محصور. ( از ناظم الاطباء ). || شروع. ابتداء. افتتاح. ( ناظم الاطباء ). || ( اِ ) یک نوع بازی است در نرد و شطرنج. ( ناظم الاطباء ). در همه معانی رجوع به گشاد شود.

معنی کلمه کشاد در فرهنگ فارسی

گشاد

معنی کلمه کشاد در دانشنامه عمومی

کشاد ( به ترکی آذربایجانی: Qəşəd ) یک منطقهٔ مسکونی در جمهوری آذربایجان است که در شهرستان آق سو واقع شده است. کشاد ۱٬۰۹۶ نفر جمعیت دارد.

جملاتی از کاربرد کلمه کشاد

داشتم سامان مستی از کشاد معنی‌ات مطلع مهر نشانم از در و از بام بود!
فانیا روشنی وقت ز درویشان جوی کین کشاد از نظر رحمت درویشان است
ازو خواهم کشاد مشکل بخت سیاه خود که باشد بستن و بکشادن دل‌ها به دستستش
رسید و زبان رسالت کشاد که ای تیره روزان غافل نهاد
دم صبح آفتاب عالم آرا کشاد از هر طرف بهر تماشا
بر من در سعادت و دولت کشاد باز گردون پس از مشقت و اندوه دیرباز
خدنگ پر مکش اندر کمان ، که گاه کشاد زمین ندارد در خورد سیر او فرسنگ
چوتیری کش کشاد آن شرزه از شست به فرق دیو برق خرد بشکست
بامداد خط از بند قبایش صد گره وا شد یقین کردم که آخر بستگی ها را کشاد آید
بود بند و کشاد کائنات از امر و نهی تو خرد بر چرخ انجم بندد این بیهوده بهتان را