کزک. [ ک َ زَ ] ( اِ ) کجک. کژک. ( ناظم الاطباء ). رجوع به کژک شود. کزک. [ ] ( اِ ) ودع است وآن از آن جمله اصداف و حلزون است و به هندی کردی ودر دیلم کلاچک و در اصفهان کس گربه نامند. ( تحفه ). کزک. [ ] ( اِخ ) دهی است دو فرسخ میانه شمال و مشرقی تل بیضا. ( فارسنامه ناصری ).
معنی کلمه کزک در فرهنگ فارسی
ودع است و آن را از آن جمله اصداف و حلزونست و به هندی کردی و در دیلم کلاچک و در اصفهان کس گربه نامند.
جملاتی از کاربرد کلمه کزک
درخور بوسی و بزم و طرب و جام کزک
کرد لخت جگر شور کزک مستان را کش به سیب ذقن آسیب گزیدن نرسد
ساقی کزک از بعد شراب آر، به تکرار چون بعد نماز است مگر خواندن تعقیب