معنی کلمه کرمه در لغت نامه دهخدا
کرمة. [ ک َ م َ / ک َ رِ م َ ] ( ع ص ) جوانمرد. ( ناظم الاطباء ). کریم. ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ).
کرمة. [ ک ُ م َ ] ( ع اِمص ) بزرگی و ارجمندی : افعل کذا و کرمة لک او کرمة عین لک ؛ یعنی میکنم این کار را جهت اکرام تو. یقال : نعم حبا و کرمة و ایضاً یقال : لیس لهم ذلک و لا کرمة. ( ناظم الاطباء ). کرامت. یقال : افعل کذا و کرمة عین ؛ ای و کرامة. ( اقرب الموارد ). کُرم. کُرمان. رجوع به کرم ، کرمان و کرامة شود.
کرمة. [ ک ُ م َ ] ( اِ ) کرمه. وزنی معادل شش قیراط. ج ، کرمات. ( قانون ابوعلی چ تهران مقاله ثانیه از کتاب ثانی ص 171 ). صاحب ذخیره می نویسد: فولس می گوید: از جهت استفراغ سودا دوازده کرمه افتیمون بباید داد... و دوازده کرمه نه درمسنگ باشد. و در جای دیگر می نویسد: شش قیراط باشد و درکناش اوطیوس می گوید: دانگی و نیم تا دو دانگ است.
کرمة. [ ک ُ م َ ] ( اِخ ) ناحیه ای است به یمامة. ( منتهی الارب ). از نواحی یمامه است. ( از معجم البلدان ).
کرمة. [ ک َ م َ ] ( اِخ ) دهی است به طبس. ( منتهی الارب ). قریه بزرگی است جامع و منبر دارد و اهالی بسیار و آب روان و خرمابن دارد و از نواحی طبس می باشد. ( از معجم البلدان ).
کرمة. [ ک ِ م َ ] ( ع ص ) زن جوانمرد. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).
کرمة. [ ک َ رَ م َ ] ( ع اِمص ) کرم. ( ناظم الاطباء ). کَرَم. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).کرامة. ( اقرب الموارد ). رجوع به کرم و کرامة شود.
کرمه. [ ک ِ م ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان مشهد اردهال بخش قمصر شهرستان کاشان. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 ).