کرشمه و ناز

معنی کلمه کرشمه و ناز در لغت نامه دهخدا

کرشمه و ناز. [ ک ِ رِ م َ / م ِ وُ ] ( ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) غنج و دلال. ناز و کرشمه :
پری نهفته رخ و دیو در کرشمه و ناز
بسوخت عقل ز حیرت که این چه بوالعجبی است.حافظ.رجوع به کرشمه و به ناز شود.

جملاتی از کاربرد کلمه کرشمه و ناز

آمد آهسته با کرشمه و ناز دوش نزد من آن نگار طراز
بینی آن چشم پر کرشمه و ناز که بدان چشم هیچ عبهر نیست
گیرم که روی گل نگرم از هوای دوست آن شیوه و کرشمه و ناز و عتاب کو
القصه به صد کرشمه و ناز مرا عاشق کردی و سر به صحرا دادی
چندان بود کرشمه و ناز سهی قدان کاید بجلوه سرو صنوبر خرام ما
خوبی همین کرشمه و ناز و خرام نیست بسیار شیوه هست بتان را که نام نیست
خوبی همین کرشمه و ناز و خرام نیست بسیار شیوه هاست بتان را که نام نیست
کیست او پیر پر کرشمه و ناز از جوانانش چشم عرض نیاز
یکی گشوده گره با دو صد کرشمه و ناز یکی نموده نظر با هزار غنج و دلال
ز بس تنگ شد از مستی کرشمه و ناز به نرگسش نگه آشنا نمی گنجد